تبیین

چیزایی رو که آقایون نمی گن خلاصه و صریح بخونید!

چیزایی رو که آقایون نمی گن خلاصه و صریح بخونید!

برای دسترسی سریع به مطالب مورد نظرتون از قسمت "طبقه بندی موضوعی" یا "کلمات کلیدی" استفاده کنید.
اینجا یک وبلاگ شخصی است.
این وبلاگ کپی رایت ندارد.
مطالب مشکی از خودم و مطالب خاکستری رنگ نقل قول از دیگران است.
لطفا کامنت هایی که برای هر پست می گذارید مربوط به مباحث همان پست باشند و اگر نیستند از طریق "تماس با من" پیام بگذارید.
کامنت هایی رو که دلایل مدعا بیان نشه جدی نمی گیرم.
نحن ابناء الدلیل!

آخرین نظرات

۲۰ مطلب با موضوع «بزرگان» ثبت شده است

چرا آمدم حوزه؟

علامه حسن زاده ( روحی فداه ) در این سخنرانی می فرمایند:
اصل لشکر همان سرور بود , قوم بی سرور همان بی سر بود.
او فرمانده است او رهبر است او مراقب است او راهنماست.
باید ببینیم در زیر ظل عنایت چه حقیقتی به سر می بریم و ببینید که برای شما چه مقاماتی خواهد بود.
عرض نمی کنیم اینی که هستید باطل , نه عرض می کنیم بهتر از این ها هست , امام غواص دریای بی کران معارف الهی است , دُر هایی را از این دریا به در می آورد. اگر کسی از راه ولایت و امامت به جایی نرسیده راه دیگر برایش نیست! نفرمائید علوم دیگر معارف دیگر, نه این که بخواهم آن ها را رد کنم بگویم بد هست نه خیر, خیلی خوب هست. اون طبیب محترم است آن برزگر محترم است اون جراح و دیگر شغل های گوناگون که در جامعه هست و دارند دست به دست هم داده پیکر اجتماع را اداره می کنند همه محترم است اماطبیب را تا آن وقتی می خواهیم که دندان داریم و دندان درد بیاد , برای آن وقت که تن داریم و تن تب می کند, مهندس تا آن وقتی می خواهیم که اینجا هستیم و خانه و زندگی می خواهیم و همین طور ... اما این ها عملشون به سر می آید , وقت شان تمام میشه , دیگه کار به جایی می رسد که خیاط نمی خواهیم , طبیب نمی خواهیم مهندس, معمار نمی خواهیم دیگه بنا احتیاج نداریم , حرف پیغمبر و آل پیغمبر و 124000 پیامبر این است که اون چه برای ابدتون هست اون که برای سعادت همیشگی تان هست او را فراموش نکنید این ها همه وقت محدود دارد , وقتشان که به سر آمد , هرکسی که از این دنیا رخت بر بسته, دیگه چه نیازی به مهندس و معمار؟ دیگر طبیب چه کار می رسه برای او؟ اما طبیب روحانی برای او به کار می رسد, آن بذر هایی که در جان او کاشته برایش سبز می شود, این حرف هایی که از منبر می شنوید برای شما کار می رسه این ها را با خودتان می برید, این ها می شود روح و ریحان و جنت النعیم.
نمی خواهیم عرض کنیم اون علوم, آن اکتشافات, آن صنایع همه غلط, نه, همه صحیح, اما ببینید دأب اش چیه, این برق درسته که خیلی اهمیت داره ولی برق برای امور ظاهری ماست برای آب و خاک ماست برای اینجای ماست, جسم را روشن می کنه به چشم ظاهری کمک می کنه, اما بیایید سراغ برقی که پیغمبر و آل پیغمبر می گویند آن نوری که خود خدا در قرآن و جای دیگر به پیغمبر تعلیم فرمود که از آن نور فروغ بگیرید, این نور جان را نورانی نمی کنه! همه سفرای الهی جان را نور می دهند, این برق محترم, نمی گویم نه, اما به فکر ابدتون هم بوده باشید, ما فقط اینجایی نیستیم, مراحل منازل عوالم کتل ها گردنه ها گهواره ها در پیش داریم!
اصل لشکر همان سرور بود
قوم بی سرور همان بی سر بود
این همه که مرده و پژمرده ای
زان بود که ترک سرور کرده ای !

الله اکبر !
اگر این علامه کافر هست؟ منم کافر!
اگر این حرف ها اسلام طالبانی هست؟ منم طالبانی.
اگر این حجت ها و دلایل, مانع رشد و پیشرفت کشور هست؟ منم مانع ام!
باز هم می پرسید چرا دانشگاه ارشد روزانه دولتی رو رها کردم رفتم حوزه؟ دلیل اش این هاست!

علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
ما انسان ساز می خواهیم گاری ساز نمی خواهیم! گاری را دیگران هستند می سازند, انسان سازی است که مشکل است. ( البته یادم نیست این رو کجا شنیدم )

اصلاح حوزه های علمیه

برای تهیه این دو مقاله خیلی زحمت کشیدم:

1) طرح تحول حوزه در بیان امام خامنه ای

2) طرح تحول پیشنهادی خودم

اصلاح مردم و کسبه و کارمندان رو به اصلاح دانشگاه دیدم و اصلاح دانشگاه رو به اصلاح حوزه !

برای اصلاح جامعه و تقویت حوزه نیاز به اسلام شناس داریم و از کل اسلام, بسنده کردن به فقه اصغر سکولار , اعظم مشکلات حوزه است.

حوزه ی علمیه ما هو ؟ ماهیت حوزه چیست ؟

آیا فصل مقوم حوزه, تقواست؟ خیر , تقوا در غیر از حوزه هم هست در زیارت ها , مراقبه ها و ...
آیا اخلاص است؟ نه, در پیاده روی اربعین هم اخلاص هست.
آیا به شهادت طلبی است ؟ نه.

آنچه که حوزه ی علمیه را حوزه می کند ارائه ی مناسب علوم اهل بیت علیهم السلام است.
مشکل اصلی حوزه هم همین ارائه و کتاب های درسی آموزشی است!
خصوصا برای طلابی از بعد از دانشگاه به حوزه وارد می شوند.

خلاء ها و مشکلات موجود در مسیر اصلی حوزه:

1) دوری از قرآن و تفسیر قرآن
2) مطالعه کتب روایی تعطیل , مثلا اصول کافی , نهج الفصاحه , نهج البلاغه , میزان الحکمه , غرر الحکم و ... !
3) کلاس های اخلاق کم که به جای رابطه پدر فرزندی بیشتر شبیه منبر و سخنرانی اند.
4) عدم پرورش مبلغ و مبارز فرهنگی
5) سیر طولانی و فرسایشی درس خواندن در حوزه ( الان هم که دو سال اضافه شده مثل این که ! )
6) مطالب زائد در لا به لای دروس زیاد است مثلا اقوال گوناگون در ادبیات و پرداختن به جزئیات غیر کاربردی.
7) تجزیه و ترکیب و روخوانی ضعیف است. 
8) برای منطق , منطق مظفر کم است و بعضی قسمت هایش خوش فهم نیست اغلاطی دارد که باید اصلاح شود.
9) فلسفه دیر شروع می شود مخصوصا برای کسانی که بعد از دانشگاه وارد حوزه شدند و به طور کلی این که کدام طلبه در چه زمانی چه کتابی رو باید بخونه؟ سیستم کور باید تعیین تکلیف کنه!
10) مشکلات مالی طلبه ها که اشتغال برای بدست آوردن پول قطعا از مطالعات و مباحثات آنها کم می کند.
11) بررسی سطحی تاریخ معصومین و هیچ تحلیل عمیقی بر تاریخ تحلیلی ائمه و انبیاء صورت نمی گیرد.
12) ... ؟ شما بگین ؟

بسیاری از نواقص متون درسی حوزه را طلبه باید خودش جبران کنه در حالی که می توان بهره وری و بازدهی درس ها را اون قدر افزایش داد که این همه سنگینی بر روی دوش طلاب نیفتد! (بعضی طلاب له می شوند!)

برای درس تاریخ : کتاب سیره پیشوایان برای تاریخ ائمه چندان مناسب نیست ، این کتاب بیشتر تاریخ سیره ی خلفای هم عصر پیشوایان هست تا تاریخ پیشوایان ! این که کدام امام در چه سالی به دنیا آمد در چه سالی از دنیا رفت , نام مادرش چه بود نام همسرش چه بود , در زمان کدام خلیفه زندگی می کرد و ... این مسائل کاربرد چندانی ندارد و در عوض ما باید در حوزه یک تاریخ تحلیلی قوی بخوانیم که متن درسی آن را سراسرش از سیره ی اهل بیت و عبرت هایی کاربردی برای زندگی امروزه ما پر شده باشد. باید طوری تصویرسازی دقیق بشود که پس از مطالعه بتوانیم اتفاقات آن زمان را با حوادث کنونی تطبیق بدهیم و از عمل معصوم الگو برداری کنیم. مثلا عایشه که سر بر شانه پیامبر صلی الله علیه و آله می گذاشت و زنان برای کسب علم دین پیش او می رفتند چه انتظاراتی از علی علیه السلام داشت که حضرت خلاف آن انتظارات عمل کرد؟ و چرا؟ یا مثلا چه شد که زبیری که در روایات آمده "زبیر از ما اهل بیت بود تا زمانی که پسرش دنیا آمد" , چه روندی را طی کرد تا در جنگ جمل شرکت کرد؟ یا مثلا آیا واقعا ابوبکر با نیت خیانت , خلافت را غصب کرد یا مردم علی علیه السلام را نخواستند؟ ابوبکر در میان خطبه ی فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها چه گفت؟ و ...

برای درس ادبیات عرب: اولا که آقا 20 سال است که فرمودند این مغنی را عوض کنید, خاک بر سر مسئولین حوزه که هنوز تغییری ندادند! ثانیا نحو و بلاغت را باید به عنوان یک درس به نام ادبیات در تمام شش سال مداوم تدریس کرد به طوری که فنون بلاغی , ورود و حکومت بر قوانین نحوی داشته باشند. ثالثا باید قواعدی که برای متن خوانی لازم نیست (و فقط برای هنگام نوشتن عربی مفید اند) را اولویت کمتری دهند مثلا آنها را جدا کرده و در پایه ششم به عنوان درس مستقلی بیاورند.

برای منطق: باید مقداری مباحث معرفت شناسی به منطق اضافه شود و بحث صناعات خمس شرح و تفصیل بیشتری پیدا کند بحث تبلیغ و روضه خوانی نیز باید به خطابه اضافه شده و تمرین های مناسبی برای مغالطه و خطابه در نظر گرفته شود.

برای اخلاق: نامه 31 و خطبه ی متقین بسیار خوب است اما جای کتاب هایی مانند چهل حدیث امام یا آداب الصلوة امام یا قواعدی کلی برای سیر و سلوک و ریاضات شرعیه , در حوزه خالیست. هم چنین بحث اخلاق در خانواده و اجتماع, کیفیت و کمیت عزلت نشینی,میزان معاشرت و امر به معروف با اصناف مختلف و ... نیز جایی داشته باشند. البته این که آقا فرمودند ابتدای هر کلاسی حدیثی بیان شود بسیار عالی است و در دراز مدت بسیار موثر است.
آیت‌الله حسن‌زاده آملی: امید آنکه در حوزه‏هاى علمیه، صحف ادعیه و اذکار که از ائمه اطهار ما صادر شده است و بیانگر مقامات و مدارج و معارج انسان است از متون کتب درسى قرار گیرند، و در محضر کسانى که زبان فهم و اهل دعا و سیر و سلوکند و راه‏ یافته‏ اند و راه نمایند، درس خوانده شوند. مثلا به ترتیب اول «مفتاح الفلاح شیخ بهائى»، و پس از آن «عدة الداعی ابن‏ فهد»، و بعد از آن «قوت القلوب ابو طالب مکى»، و سپس «اقبال سید بن طاوس»؛ و در آخر انجیل اهل بیت و زبور آل محمد (ص) «صحیفه سجادیه»، در عداد کتب درسى درآیند که نقش خوبى در احیاى معارف اصیل اسلامى است.

برای طب: باید درسی ولو مطالعاتی و کوچک, مملو از روایات طبی اهل بیت در متون حوزه گذاشته شود.

درسی هم باید باشد در همان پایه های اول برای مباحث فلسفه های مضاف و رابطه ی علم و دین, انتظار بشر از دین , مهدویت و حیات طیبه و  ...
مقدماتی از عرفان نظری نیز لازم است بعد از نهایه.

بسیاری از مباحث حوزوی موازی هم هستند:

مثلا بسیاری از مطالبی که در کتاب عقائد الامامیه پایه 4 می خوانید دوباره در بدایه و نهایه علامه تکرار می شوند و شاید بدون گذراندن فلسفه فهم برخی مباحق عقاید مشکل باشد. پس بد نیست خصوصا برای ماها که از دانشگاه آمده ایم فلسفه در پایه 3 یا 4 شروع شود به طوری که تا پایان پایه 6 نهایه تمام شده باشد و چه بهتر که بدایه و نهایه طوری ویرایش شوند که مقداری از نتایج و آثار فلسفه ی اسلامی را در اصول و فروع دین نیز در آنها شاهد باشیم.

همچنین مثلا آقا فرمودند سال های قبل از درس خارج باید از ده سال به حدود 6 سال تقلیل پیدا کند! خب این یعنی موازی کاری ها , اضافات و مغلق گویی ها و ... , 4 سال از این 10 سال را تشکیل داده اند! که من فکر می کنم حداقل یکی دو سال از این 6 سال را مباحث تکراری یا متورم اصول فقه تشکیل داده و باید جدا تهذیب بشه و بعضی مباحث اصول در علوم دیگه کاربرد دارن که باید برن تو همون علوم دیگه بعضی مسائل اصول فقه هم هستند که هیچ کاربردی ندارند و باید به تاریخ بپیوندند.

به طوری کلی درس ها باید با متن های روان به طور منظم , آموزشی و هم افزا در اختیار طلاب علوم اهل بیت علیهم السلام قرار بگیرد.

اگر شما استعداد و علاقه به دروس دینی و حوزوی داشته باشید طلبه شدن بر شما واجب کفایی به عینیت رسیده است و شما موظف هستید , علاوه بر این که بر تمام مشکلات بالا فائق شوید , باید گام به گام خودسازی کنید و نفس خودتون رو بکوبید.

اگر ذره ای درد دین دارید, اگر دغدغه اسلام و رضایت ائمه ی معصوم رو دارید شما رو محض رضای خدا فکری بکنید!

حضرت علی(ع) رو می شناسی؟

مطالب زیر برگفته از حدیث معروف "معرفت امیر مومنان به نورانیت" هست :

ابوذر و سلمان گفتند: ای امیرمومنان به نزد شما آمدیم تا در مورد معرفتتان به نورانیت سوال کنیم.
حضرت فرمودند: به جانم سوگند که آن معرفت بر هر مرد و زن مومن واجب است. 
ای اباذر بدان که من بنده خدای عز و وجل و خلیفه او بر بندگانش می باشم. ما را به مثابه خدایان قرار ندهید و دیگر هر چه می خواهید در فضیلت ما بگویید به کنه و حقیقت و منتهای آنچه در ما وجود دارد نمی رسید. و خدای عز وجل به ما بزرگتر و عظیم تر از آنچه که خود وصف می نماید و آنچه من توصیف می کنم و یا به دل هر یک از شما خطور می کند عطا نموده است.
سلمان گفت: عرض کردم ای برادر رسول خدا و هر کس نماز را به پاداشت ولایت شما را به پا داشته است؟ فرمود: به "صبر و نماز یاری و مدد بجویید و هر آینه آن را جز بر خاشعان بزرگ و سنگین است(سوره بقره 45). "صبر" رسول خدا و" نماز" بر پا داشتن ولایت من است.و خدای تعالی در جای دیگری از کتاب عزیز خویش در مورد نبوت حضرت محمد(ص) و ولایت من می فرماید: "و چه چاههای آب که معطل ماند و چه قصر های عالی که بی صاحب گشت".(سوره حج آیه 45) پس مراد از قصر حضرت محمد است و مقصود از چاه آب معطل ولایت من است که آن را معطل گذاشتند و انکار نمودند. و هر کس که به ولایت من اقرار ننماید اقرار به نبوت حضرت محمد(ص) به او نفعی نمی رساند. 
من و حضرت محمد نور واحدی بودیم نشات یافته از نور خدای عز و جل پس خداوند تبارک و تعالی به آن نورفرمود که دو پاره شود. پس نیمی فرمود محمد باش و به نیمی فرمود علی باش پس از همین جاست که پیغمبر فرمود علی از من است و من از علی هستم و کسی جز علی از جانب من ماموریت انجام نمی دهد.
ای سلمان و ای جندب! من و رسول خدا نور واحد و یگانه ای بودیم رسول خدا مصطفی شد(بر گزیده شد) و من وصی مرتضی(مورد رضایت او) گشتم پس محمد گویا و من صامت و خاموش شدم. 
ای سلمان!محمد بیم دهنده و هشدار دهنده شد و من رهبر و هدایت کننده گشتم و این همان سخن خداوند عز و جل است که ای پیامبر هر آینه تو تنها بیم دهنده و هشدار دهنده ای و برای هر قومی رهبر و هدایت گری وجود دارد(سوره رعد 7) رسول خدا بیم دهنده و هشدار دهنده است و من رهبر و هدایت کننده ام.
ابوذر گفت:پس حضرتش -که سلام بر او باد- با یک دست خود بر دست دیگرش زد و فرمود:حضرت محمد(ص)صاحب جمع شد و من صاحب نشر شدم.حضرت محمد صاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ شدم که بدو می گویم این را بگیر و آن را واگذار. 
حضرت محمد صاحب "رجفه" شد و من صاحب "هده" شدم.منم صاحب لوح محفوظ و خداوند علم هر آنچه در آن است را به من الهام فرموده است. 
آری ای سلمان و ای جندب! 
حضرت محمد" یس والقران الحکیم"(یس 1و2) شد و حضرت محمد " ن والقلم"(قلم 1) شد و حضرت محمد "طه ما انزلنا علیک القران لتشقی" (طه او2)شد و حضرت محمد صاحب دلالتها و راهنمایها شد و من صاحب معجزات و نشانه ها شدم.

و حضرت محمد آخرین پیامبر شد و من آخرین وصی شدم. منم "صراط المستقیم "(حمد 6) منم نبا العظیم الذی هم فیه یختلفون"(نبا 2و3){خبر بزرگی که آنان(امت آخر زمان) در آن اختلاف می کنند} واحدی (از اهل اسلام) اختلاف نکرده مگر در ولایت من.

حضرت محمد(ص) صاحب دعوت شد و من صاحی شمشیر شدم. حضرت محمد(ص) پیامبر مرسل شد و من صاحب امر پیامبر شدم. خدای عز و جل می فرماید: خداوند روح را به امر خود بر هر یک از بندگان خویش که بخواهد می فرستد(سوره مومن 15) و آن همان روح الهی است که این روح را جز به فرشته مقرب یا پیامبر مرسل و یا وصی برگزیده نمی دهد و نمی فرستد. هر کس که خداوند این روح را به او داد هر آینه وی را از دیگر مردمان جدا و متمایز ساخته و قدرت را به وی واگذار نموده و چنین شخصی مردگان را زنده می کند و آنچه بودو می باشد را می داند و در یک چشم به هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق را می رود و انچه درونها و دلهاست را می داند و به آنچه در آسمانها و زمین است آگاه است. 
ای سلمان و ای جندب! 
و حضرت محمد "ذکر" شد که خداوند عز و جل می فرماید 
"و هر آینه خداوند ذکری رسولی به شما فرو فرستاد که آیات الهی را بر شما می خواند"(سوره طلاق 10 و11). هر آینه به من و علم منایا و بلایا و فصل الخطاب داده شده است و علم قرآن و آنچه تا روز قیامت خواهد شد به من سپرده شده است. 
حضرت محمد(ص) حجت خدا را اقامه نمود حجتی برای مردم و من حجت خدای عز و جل شدم. خداوند چیزی را برای من قرار داد که برای احدی از اولین و آخرین نه پیامبر مرسلی و نه فرشته مقربی قرار نداد. 
ای سلمان و ای جندب! من همان کسی هستم که نوح را به امر پروردگار در کشتی حمل کرد من همان کسی هستم که به امر پروردگار یونس را از شکم ماهی بیرون آورد من همان کسی هستم که به امر پروردگار موسی را از دریا عبور داد من همان کسی هستم که به اذن پروردگار ابراهیم را از آتش بیرون آورد من همان کسی هستم که به اذن پروردگار نهر ها را جاری ساخت.و چشمه ها را شکافت و درختها را کاشت. 
منم عذاب روز "ظله" منم آنکه از محل نزدیک ندا کرد که ثقلان(جن و انس) آنرا شنیدند و گروهی آن را فهمیدند. هر آینه من به هر گروهی از جباران و منافقان به زبان خودشان می شنوایانم. منم خضر دانای موسی و منم آموزگار سلیمان .پسر داوود منم ذوالقرنین ومنم قدرت خدای عز و جل. 
ای سلمان و این جندب! من محمدم و محمد من است من از محمدم و محمد از من است خدای تعالی می فرماید:"دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو برزخ و فاصله ای است و تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند"(الرحمن 19 تا 20) 
ای سلمان و ای جندب! عرض کردند : بلی ای امیر مومنان! فرمود: هر آینه مرده ما نمی میرد و غایت ما غیبت نمی نماید و هر آینه کشتگان ما هر گز کشته نمی شوند. 
ای سلمان و ای جندب! منم امیر و فرمانروای هر مرد و زن مومنی آنها در گذشته اند و انها که باقی مانده اند. من روح عظمت و بزرگی تایید گشته ام و جز این نیست بنده ای از بندگان خداوندم. برما نام خداوندی ننهید و هر چه در فضل ما بگویید که هر آینه شما هرگز به فضل ما و کنه و عمق آنچه خداوند برای ما قرار داده حتی یه یک دهم از ده یک فضل ما نخواهید رسید. زیرا ما آیات و دلائل الهی هستیم و حجتهای خداوند و خلفا و جانشینان او و امینها و امانتداران او و امامان او هستیم و وجه خدا و چشم خدا و زبان خداوندیم. خداوند به وسیله ما بندگانش را عذاب می کند و نیز به وسیله ما به آنان ثواب و پاداش می دهد و خداوند از بین خلق خود ما را پاک نمود. 
من به اذن پروردگارم زنده میکنم و می میرانم و از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان می اندوزید به اذن پروردگارم به شما خبر می دهم. و من به پنهانی های دلهایتان آگاهم و امامان و از فرزندان من نیز- که سلام بر ایشان باد- وقتی دوست داشته باشند و اراده کنند اینها را می دانند و انجام میدهند زیرا ما یکی هستیم. نخستین ما محمد آخرین ما محمد و میانه ما محمد است و همه ما محمدیم. پس بین ما جدایی قائل نشوید. هنگامی که ما چیزی را بخواهیم خدا آن را می خواهد و هنگامی که از چیزی کراهت داشته باشیم خداوند از آن کراهت دارد. 
ای سلمان و ای جندب! عرض کردند : بلی ای امیر مومنان که درود خداوند بر تو باد! حضرتش- که سلام بر او باد- فرمود: هر آینه پروردگار ما "الله"چیزی به ما عطا کرده است که برتر عظیمت و بالاتر از همه اینهاست. عرض کردیم : بلی امیر مومنان آن چیزی که خداوند به شما اعطا نموده و از همه اینها عظیم تر و بالاتر می باشد چیست؟ حضرت فرمود: 
پروردگار ما خدای عزو جل آگاهی به اسم اعظمی را به ما عطا فرموده است که اگر بخواهیم به وسیله آن آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ را می شکافیم و به وسیله آن به آسمان بالا می رویم و به زمین فرود می آییم به شرق و غرب می رویم و به وسیله آن به منتهای عرش صعود کرده به عرش در برابر خدای عز و جل مینشینیم و همه چیزها حتی آسمانهاو زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و دریاها و بهشت و دوزخ از ما اطاعت می کنند. همه اینها را خداوند به وسیله اسم اعظمی که به ما عطا نموده است به ما آموخته و ما را بدان مختص ساخته است با وجود همه اینها می خوریم و می آشامیم ودر بازارها راه می رویم.و ما این کارها را به امر پروردگارمان انجام می دهیم. ما بندگان صاحب کرامت خداوندیم"آنان که در سخن بر خداوند پیشی نمی گیرند و سبقت نمی جویند و هم آنان به فرمان او کار می کنند"(انبیا27) 
وای و همه وای بر کسی که فضل ما و ویژگی ما و آنچه الله پروردگار ما به ما عطا نموده است را انکار نماید. زیرا هر آینه هر کس چیزی از آنچه خداوند به ما عطا نموده است را انکار نماید همانا قدرت الهی و مشیت خداوندی را در مورد ما انکار نموده است.
 
از اینجا برداشتم ترجمه حدیث رو.

الان من و تو پیرو علی ایم؟!

جانم علی.

اگر همه اهل نجات باشیم؟

حدیث سوم چهل حدیث رو بخونین , امام ( رضوان الله علیه ) با بیانی استوار برای کوبیدن نفس , سوالی رو مطرح می کنن:

اگر نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) که صادق و مصدق است به شما خبر دهد که اگر در تمام عمر عبادت خدا کنید و اطاعت اوامر او نمائید و ترک شهوات و خواهش های نفس نمائید , یا در تمام عمر خلاف گفته ای عمل کنید و مطابق میل نفسانی و شهوات خود رفتار کنید در درجات آخرت شما فرقی نمی کند و در هر صورت شما اهل نجات هستید و بهشت خواهید رفت و از عذاب ایمن خواهید بود , نماز کنید یا زنا کنید تفاوتی ندارد ولی رضای حق تعالی فقط در این است که شما عبادت او کنید و ثنا و مدح او نمائید و ترک شهوات خود و امیال نفسانی کنید , در مقابل این هم اجری نمی دهند و ثوابی عطا نمی کنند , آیا شما از اهل معصیت می شدید یا از اهل عبادت ؟ آیا لذات خود را برای رضای خدا و خاطرخواهی او رها می کردید یا نه ؟ مواظبت به جمعه و مستحبات می نمودید یا منغمر در شهوات و ملازم لهو و لعب و تغنیات و غیر ذلک می گردیدید ؟

با یک نظر انصاف و بدون ظاهر سازی و ریاکاری جواب دهید.

بنده از خودم و کسانی که مثل خودم هستند خبر می دهم که اهل معصیت می شدیم و اطاعات را تارک و فاعل مشتهیات نفسانی می شدیم !

پس نتیجه حاصل شد همه کار های ما برای لذات نفسانی است و برای اداره کردن بطن و فرج است , ما شکم پرست و شهوت پرستیم : ترک لذت برای لذت بزرگتر می کنیم !!

ما کجا و اخلاص کجا؟ ما کجا و خداخواهی و عشق حق و تماشای جلال و جمال او کجا ؟

این فراز های دعای عرفه ی امام حسین علیه السلام رو ببینید:

آمده : کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک , هذا ذلی ظاهر بین یدیک.

آمده : بک استدل علیک !

آمده : الهی کیف اعزم و انت القاهر و کیف لا اعزم و انت الآمر.

آمده : ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شی حتی لا اجهلک فی شی.

آمده : انت الذی تعرفت الی فی کل شی فرایتک ظاهرا فی کل شی و انت الظاهر لکل شی.

آمده : و من کان حقائقه دعاوی , فکیف لا تکون دعاویه دعاوی.

آمده : الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار.

راستی این پست رو زدم که بهتون بگم این سوال امام رو جدی بگیرین!
یادم باشه یه پست با عنوان "لذت پرستی آفت توحید" بنویسم.

ائمه یه چیزه دیگه نبودن!

باید خیلی مواظب باشیم , این جور حرف ها ( مثلا عصمت ) باعث نشه به طور غیر مستقیم کسی فکر کنه که توانایی الگو برداری از ائمه ی معصوم ( سلام الله علیهم ) رو نمی تونه داشته باشه.

ما می تونیم پا جای پای ائمه بزاریم , دعوت کردن اون ها نشون دهنده ی این هست که ما قابلیت صعود رو داشتیم و گرنه که دعوتشون لغو بود.

نکته ی مهم این هست که ما در تمام مراتب وجود انسان هایی رو داریم که در ذیل وجود معصومین ( سلام الله علیهم ) می تونیم از اون ها بهره مند بشیم , اون ها تفسیر و تفصیل کلام ائمه رو به عهده دارن.

روایت : علما امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل!

به نص پیامبر(ص) عالمان دینی ما از حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) بالاتر اند!!

گاهی فکر می کنم امام زمان (عج) به چه حسابی بیایند؟ مگر ما حق این علماء را ادا کردیم که دنبال بقیه الله باشیم؟

تو هم مثل من به دروغ اللهم عجل لولیک الفرج می خوندی مگه نه؟