تبیین

چیزایی رو که آقایون نمی گن خلاصه و صریح بخونید!

چیزایی رو که آقایون نمی گن خلاصه و صریح بخونید!

برای دسترسی سریع به مطالب مورد نظرتون از قسمت "طبقه بندی موضوعی" یا "کلمات کلیدی" استفاده کنید.
اینجا یک وبلاگ شخصی است.
این وبلاگ کپی رایت ندارد.
مطالب مشکی از خودم و مطالب خاکستری رنگ نقل قول از دیگران است.
لطفا کامنت هایی که برای هر پست می گذارید مربوط به مباحث همان پست باشند و اگر نیستند از طریق "تماس با من" پیام بگذارید.
کامنت هایی رو که دلایل مدعا بیان نشه جدی نمی گیرم.
نحن ابناء الدلیل!

آخرین نظرات

۹ مطلب با موضوع «بزرگان :: اهل بیت علیهم السلام» ثبت شده است

معنای تشنگی علی اکبر علیه السلام

چرا علی اکبر ـ علیه‎السلام ـ از پدرش آب خواست با اینکه می دانست در خیمه گاه آب نیست؟

بعضی گفته اند:
1) با این بهانه علی اکبر ـ علیه‎السلام ـ می خواست دوباره رهبر و امام و پدرش را ببیند و با این دیدار پدر و اهل بیت امام حسین ـ علیه‎السلام ـ را خوشحال کند که هنوز زنده است و با دیدن پدر نیروی بیشتری بگیرد و بهتر بتواند با دشمنان بجنگد.
لذا وقتی علی اکبر ـ علیه‎السلام ـ به خیمه ها می آید و از خستگی و تشنگی گلایه می کند گویا امام حسین ـ علیه‎السلام ـ منظور علی اکبر را می فهمد و می داند که علی اکبر می خواهد در این لحظات با پدر تجدید دیدار کند. لذا امام حسین ـ علیه‎السلام ـ پسر را به آغوش می کشد و می فرماید: پسرم برای من سخت است که تو آب بخواهی و من نتوانم خواستة تو را برآورده کنم بزودی جدم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را سیراب کند که بعد از آن هیچ وقت تشنگی بر تو عارض نشود.

اشکال : مگر ایشون با پدرش رو در بایستی داشته ؟!

2) برخی گفته اند که امام حسین ـ علیه‎السلام ـ زبان در دهان علی اکبر گذاشت تا به پسرش بگوید که پدرت هم مثل تو تشنه است و گویا امام هم با این کار می خواسته علی اکبر را در آغوش بگیرد.

اشکال: زبان خشک در دهان دیگری گذاشتن یعنی چی واقعا؟ یعنی چه جوری بگم آب نداریم!؟

3) برخی نیز گفته اند که حضرت انگشتر خویش را در دهان علی اکبر گذاشت و علی اکبر آن انگشتر را مکید و از تشنگی اش کاسته شد.

اشکال: خب چرا حضرت از این انگشتر به علی اصغر و دیگران آب نداد؟ مگر این که منظور از انگشتر ، مثلا مقام معنوی امام باشد که واسطه ی فیض برای علی اکبر علیه السلام شدن.

4) منظور از آب،آب کوثر است، آب حوض کوثر است و فکر کنم این تعبیر بیشتر قابل توجه باشد.
گویا آبی که حضرت علی اکبر علیه السلام طلبیدند آب مادی نیست بلکه همان آب کوثر است چرا که در هنگام شهادت فرمودند:
یا اَبَتاه هذا جَدیّ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ قَدْسَقانی بِکَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَه لااَضْمَأ بَعْدَها اَبَداً وَ هُوَ یَقُولُ العَجَلَ العَجَلَ فَاِنَّ لَکَ کَاساً مَذْخوُرَه حَتّی تَشْرِیَهَا السّاعَه. یعنی اینک جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و می‌فرماید: ای حسین تعجیل کن در آمدن که جام دیگر از برای تو ذخیره کرده‌ام تا در این ساعت بنوشی.
بنابراین حالت علی اکبر علیه السلام شبیه حالت جذبه بوده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: جذبه من جذَباتِ الحقِّ توازی عمل الثقلین. و برخی از عرفا گفته اند که این کشش به روح تعلق می گیرد.

یاران امام زمان از زبان خود ایشان

تمام این پست از بیانات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است (کاش عربی اش را بخوانید تا از ضعف ترجمه خلاص شوید) :

پدرم صلوات الله علیه با من عهد کرد که در مخفی ترین و دور ترین مناطق ساکن شوم تا در محل زندگی ام از شر حیله های دشمنان و گمراهان در امان بمانم. به این دلیل خدا محل زندگی ام را در بلندای تپه های رملی قرار داد و مرا ساکن ریگزارهای زمین کرد. تا منتظر زمان ظهور باشم. تا وحشت حکم فرما گردد و فرج فرا برسد. پدرم صلوات الله علیه گنجینه هایی از علم را برایم جوشاند که اگر تنها پرده از برخی از آنها بردارم , از همگی آنان (مردم) بی نیاز خواهی شد.

یا ابا اسحاق, پدرم صلوات الله علیه فرمود: پسرم هیچگاه خداوند متعال زمین و بندگان صالحش را از حجتی که با آن کمال یابند و امامی که به او اقتدا شود و روش او را الگوی خود قرار دهند و به نور وجودش هدایت شوند خالی نخواهد گذاشت.

پسرم امیدوارم که تو یکی از آنهایی باشی که خداوند آنها را برای انتشار حق و بر چیدن باطل و راست کردن قامت دین و خاموش کردن شعله های گمراهی ذخیره کرده است.

پسرم نقاط مخفی و دور از دسترس زمین را برای زندگی انتخاب کن زیرا برای هریک از اولیای خدا دشمنی قدرتمند و ضدی جنگ طلب وجود دارد تا امام با آنها مبارزه و جهاد کند. اگرچه این دشمنان وجود دارند , از آنها نترس زیرا تو تنها نیستی. دل های بندگان خالص خدا شیفته ی تو و به دنبال تو است.همان طور که پرندگان مهاجر با شور و شوق و دسته جمعی به سوی لانه های خود حرکت می کنند, آنان ذلت و خواری را احساس می کنند اما در نزد خداوند عزیز و بزرگوارند. افراد محتاجی به نظر می رسند در حالی اهل قناعت و بزرگواری هستند. دین را به خوبی آموخته اند و در جهاد بر علیه دشمنان از آن کمک می گیرند. خدا آنها را مبتلا به ظلم کرده است تا در روز رستاخیز به عزت کامل رسند. آنها را صبور آفریده است تا حیات نیکو و بلندمرتبگی آخرت را نصیبشان نماید.

پسرم از نور صبر در انجام کارها کمک بگیر تا هرکاری را در محل و زمان مناسب آن انجام دهی و عزت را در اتفاقاتی که برایت می افتد جستجو کن تا ستوده شوی ان شاء الله.

پسرم تو به نصرت الهی نزدیک شده ای و به روزگار رستگاری و بلند مرتبگی قرب یافته ای. گویا می بینم که پرچم های زرد در اطراف تو و در میان حطیم و زمزم نصب شده است.

گویا می بینم که یارانت به سبب بیعت های محکم و صفای ولایت به صورت منظم مانند دانه های تسبیح در کنار تو چیده شده اند. آنها در کنار حجر الاسود از سر شوق به تو هجوم می آورند. به گونه ای که از شدن ازدحام دستهایشان به هم می خورد. خداوند آنها را به واسطه ی طهارت ولایت و طینت نفیس , پاک گردانیده است. دل هایشان از آلودگی دورویی خالی است و ارواحشان از پلیدی مخالف پاک و نرم است. خلقت شان در عمل به دین استوار و مستحکم است. خلق و خویشان با حسن قبول از دشمنی کردن پاک شده است. سیمایشان از فضل خدا گشاده است و  متدین به دین حق می باشند. زمانی که قوای آنها محکم و استوار شود , دشمنان اسلام متفرق خواهند شد.

زمانی که آنها در سایه درختی که شاخه های آن تا اطراف بحیره طبریه را گرفته است دور تو را بگیرند صبح حق طلوع می کند و ظلمت جای خود را به روشنایی می دهد , خداوند به واسطه ی تو سرکشی و بغی را از بیخ می کند و نشانه های ایمان را باز می گرداند. بیماری دشمنان و سلامتی دوستانت بر همگان آشکار می شود. کودکان در گهواره های خود آرزوی آمدن به سوی تو را می کنند و وحوش بیابان اگر راهی برای دیدارت می یافتند درنگ نمی کردند.

تمام دنیا را شادی و سرور فرا می گیرد. شاخه های عرت و سربلندی به اهتزاز در می آیند و بانیان این عزت در جایگاه خودشان قرار می گیرند. دشمنان دین به لانه های خود می خزند و ابرهای پیروزی به سوی تو می آیند. عرصه را بر دشمنانت تنگ می کنی و یارانت را کمک می نمایی. در نتیجه هیچ متکبر ظالم , منکر خوار (خورنده) , عیب جوی کینه توز , لجوج و کینه ورز بر روی زمین نخواهد ماند.

آری , کسی که به خدا تکیه کند خدا او را کفایت می کند. زیرا خداوند اراده خودش را محقق می کند و برای هر چیز حدود و ضوابطی قرار داده است.

منبع : الغیبه طوسی ص 61 , بحار الانوار ج 51 ص 348 , الاحتجاج ج2 ص481 , کمال الدین ج2 ص45 و ...

ابوبکر

تذکر : تمام مطالب این پست از خیال بافی های خودم هست و هیچ منبع دیگری ندارد.

مهدی طائب می گوید ابوبکر یهودی بوده نفوذی بوده حدود 20 سال بدون لحظه ای ایمان آوردن در کمین بوده و ...

نه , این خلاف هست , اونها پیغمبر اکرم رو دوست داشتند و آمده که عمر در جریان فتح مکه گفت حال که دستمان بهشان رسید انتقام می گیریم ولی وقتی عفو پیغمبر را دید خوشش آمد و اظهار پشیمانی کرد.

اینها بعد از پیامبر مصلحت اندیشی کردند و "صالح مقبول" رو به جای اصلح انتخاب کردند چون علی علیه السلام جوان 33 34 ساله بود , تجربه اجرایی و مدیریتی نداشت! همیشه می خندید و خلاصه مقبولیت اش کم بود زیرا دافعه زیاد داشت و در جنگ ها و غزوه ها بسیاری از از قبایل مختلف کشته بود و مردم از او کینه داشتند.

پس مصلحت ایجاب می کرد برای حفظ حکومت فردی مسن تر با مقبولیت بیشتر انتخاب کنند که سوابق اش هم بد نباشد چون خیال می کردند علی علیه السلام آنچنان قاطع است که هیچ انعطافی ندارد پس کسی تاب تحمل حکمرانی او را نخواهد داشت.

در جریان فدک این ها دیدند حضرت زهرا سلام الله علیها از این ها زمین می خواهد و به نام دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله دنیا طلبی می کند و فدکی را می خواهد که پیغمبر فرمود : "ان الانبیا لم یورثوا دینارا و لا درهما ولکن ورثوا العلم". هر چه حضرت زهرا سلام الله فرمود قرآن می گوید "و ورث سلیمان داود" می گوید "یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین" و ... فایده نکرد!

جواب اشکال چه بود ؟! روایت قطعی و صحیح (کافی جلد 1 ص 34) پیغمبر اکرم را که "ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی"کنار می گذاشتند و فدک را تقدیم دخت او می کردند ؟! اگر من و شما جای ابوبکر بودیم چه کار می کردیم ؟

شاید گفتند: حتما ارث سلیمان از داود ارث علمی بوده نه مال و اموالش , تو هم ای دخت رسول الله برو و آتش تفرقه در حکومت نینداز , آن هم برای مال دنیا ! ( البته هدف حضرت زهرا این بود که به ابوبکر بگوید: ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمی ؟! (منبع: کتاب صحیفه فاطمیه) , پس حال که در فهم قرآن و اسلام عالم تر نیستی حق نداری خلافت را غصب کنی. )

و خلاصه عمر لحن تند حضرت زهرا را تحمل نکرد و شد آنچه نباید می شد!

چرا حرف فاطمه زهرا را قبول نکردند؟ چرا حضرت نتوانست افرادی را که در آن جلسه بودند مجاب کند؟!

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در چهل حدیث صحفه 421 جواب اشکال را این گونه می دهند: حدیث در این مقام است که ولادت علما از انبیاء ولادت ملکوتی است و به حسب این مقام روحانیت , ارث آنها غیر از علم و معارف چیز دیگری نبوده تا به فرزندان برسد, نه این که در مقام عالم ملک ارث مادی نداشته باشند!

آری , نه تنها ابوبکر و عمر بلکه امروزه نیز بسیاری از افرادی که ملکوت و مجردات و فلسفه و عرفان و ... را نمی فهمند, قدرت علمی آن را ندارند و نمی دانند که چگونه باید بین بعضی روایات معتبر و آیات هماهنگی برقرار کرد جایگاه هر حدیث کجاست , در تزاحم های ظاهری آیات و روایات گیر می کنند و گاهی تکذیب , گاهی اعتراض بر دیگر علما و گاهی سیلی به گوش حضرت زهرا !

آری عزیزم , این است دلیل آن که ابوبکر روایات را جمع کرد و سوزاند !! و هیچ گاه نفهمیدند و نمی فهمند که تکیه زدن به جایگاه رسول الله در قد و قواره ی آنها نیست.

کامنت ها و پاسخ ها در ادامه مطلب

سواد بدون وحی ضررش بیشتر است

ین بیانات مقام معظم رهبری در 29 آذر 91 هست:

بزرگداشت کسانى از قبیل قطب‌الدّین شیرازى کار بسیار مفیدى است. من در ذهنم بود که پزشکها زرنگى کردند و قطب شیرازى را برده‌اند به عالم پزشکى؛ چون ایشان در درجه‌ى اوّل فیلسوف است، شاگرد خواجه نصیر و شارح شرح حکمت‌الاشراق و اینها است؛ و البتّه طبیب هم هست، طبیب برجسته‌اى است؛ [و هم‌] منجّم است، ایشان در ساخت رصدخانه‌ى معروف مراغه سهیم بوده؛ یعنى یک انسان بزرگى است. ما توجّه بکنیم که دانشمندان بزرگ ما در دورانهاى مختلف اسلامى، در رشته‌هاى مختلف تبحّر داشته‌اند؛ صِرف این نبود که یک لقمه از اینجا، یک لقمه از آنجا، یک لقمه از آنجا؛ نه، ایشان در عالم پزشکى یک آدم برجسته است؛ همان طور که اشاره کردید، مهمترین شرح قانون بوعلى را او نوشته؛ در زمینه‌ى فلسفه، یک فیلسوف است به معناى حقیقى کلمه؛ در زمینه‌ى نجوم و هیئت، یک انسان وارد و متخصّص است؛ ادیب است، شاعر است: شعر عربى، شعر فارسى؛ و شاید علوم دیگرى. یعنى این نکته مورد توجّه باشد که تخصّص‌گرایى به معناى محدود کردن ذهن و فکر انسان، یک نکته‌ى برجسته‌اى نیست که همین‌طور تخصّص ها پشت سر هم همدیگر را میشکافند، یک تخصّص کوچکترى، دائره‌ى محدودترى به‌وجود مى‌آید؛ به یک معنا به‌خاطر رسیدگى به وضع زندگى (مادی و دنیوی) انسان در آن تخصّص خاصْ چیز خوبى است، امّا به یک معنا محدود کردن انسان است چون ظرفیّت ذهن انسان خیلى وسیع است و میتواند در همه‌ى این امور صاحب‌نظر باشد. اینجور نباشد که کسى که پزشک است، مثلاً در زمینه‌ى علوم دینى یا در زمینه‌ى فلسفه، یک آدم عامى‌اى محسوب بشود؛ نه، چقدر خوب است که یک پزشک، در زمینه‌ى علوم دیگر در زمینه‌ى علوم عقلى، در زمینه‌ى علوم دقیقه، مسائل گوناگون طبیعى حدّاقل صاحبِ اطّلاع باشد و این کار را ما بتوانیم در کشورمان پیش ببریم. البتّه به معناى تعطیل کردن تخصّصها به‌هیچ‌وجه نیست، بلکه به معناى بهره‌مند کردن ذهن متخصّصین از محیط هاى فراتر از حدّ تخصّص آنها است.

امام هفتم علیه السلام فرمود: چون رسول خدا (ص) وارد مسجد شد دید جماعتى گرد مردى را گرفته‏اند فرمود: چه خبر است گفتند علامه‏ ایست. فرمود: علامه یعنى چه؟ گفتند: داناترین مردم است بدودمان عرب و حوادث ایشان و به روزگار جاهلیت و أشعار عربى. پیغمبر فرمود: اینها علمى است که جاهل به آن را ضرری ندهد و عالمش را سودى نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است: آیه محکم (اصول عقاید) ، فریضه‏ عادله‏ (علم اخلاق) ،سنت قائمه (احکام شریعت)، و غیر از اینها فضل است.

عارف خبیر و دانشمند بصیر مرحوم فیض کاشانى چنین فرماید پیغمبر (ص) با جمله‏ لا یضر من جهله به مردم فهمانید که معلومات این شخص که علامه‏ اش میخوانید در حقیقت علم نیست بلکه علم حقیقى آنست که دانستنش براى معاد و قیامت مفید باشد و ندانستنش در آن روز زیان دهد نه آنچه را که عوام مردم بپسندند و وسیله جمع مال شود.

شیخ طوسى از قول قتاده میفرماید: امام صادق علیه السلام میفرماید: همه علم مردم را چهار قسم دیدم: اول اینکه خدایت را بشناسى دوم- بدانى چه مصالحى در ساختن تو بکار برده. سوم بدانى از تو چه خواسته. چهارم آنچه ترا ز دینت خارج کند بشناسى، (ادامه قول شیخ طوسی:) و خلاصه علم مفید از نظر قرآن و پیغمبر و امام صادق در اطراف همین مطالب دور میزند و علوم دیگر در آنها زیادیست.

حضرت آیت الله بهجت - رضوان الله تعالی علیه - در کتاب در محضر می فرمایند:

تدریس و تعلیم و تعلم انسان ها , مخصوص انبیا علیهم السلام است و علم و سواد بشر بدون وحی و تعلیم انبیا علیهم السلام ضررش بیشتر از نفع آن است. با سواد می شوند که با آپولو کجا بروند؟ آنجا چه کار کنند ؟ به چه انگیزه می روند؟ که در برابر دشمن موضع بگیرند و او را بهتر هدف قرار دهند !

خیلی جالبه که رفته بودم جایی بهشون گفتم شما شیعه هستی ! قرآن روایت اینها.

برگشت گفت قرآن هم خوب هست ولی من می خوام شهید شهریاری بشم ! برای بالا بردن عزت ایران ( نه اسلام لزوما ) و شهید احمدی روشن شدن و اینها , چندان نیازی به روایت نیست !!!

خدا عاقبت همه ما رو به خیر کنه و نیت های ما را اصلاح تا جزء این ها نباشیم:
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا. ان شاء الله

از تقلید توبه می کنم

در علم منطق دو یقین داریم یکی به معنای اعم  که به اعتقاد جازم می گویند هر چند مطابق واقع نباشد! هر چند از روی تقلید باشد نه تحقیق! هر چند اعتقادی زوال پذیر باشد! و دیگری یقین به معنای اخص است که مطابق واقع همراه تحقیق بدون تقلید و زوال ناپذیر است.

تقلید جاهل از عالم که در شرع آمده و بر ما واجب است عمل بر اساس همین یقین به معنای اعم ( این است و جز این نیست ) است و جالب اینجا که این یقین آنچنان پایه ی سستی دارد که با عوض کردن مرجع تقلید تعداد زیادی از احکام عوض می شود!

امام صادق علیه السلام می فرماید : دل هیچ گاه به باطل یقین نمی کند! و این یعنی یقینی که مطابق واقع نباشد ظنی بیش نیست هر چند ما خیال کنیم 100 درصد به درست بودنش مطمئن ایم !

حضرت آیت الله عظمی بهجت ( رضوان الله تعالی علیه ) در کتاب در محضر بیانی دارند با این عنوان:

خوب چشم هایتان را باز کنید

کلامی که از غیر معصوم -علیه السلام- باشد از هر بزرگی باشد نباید به آن صد در صد اعتماد کرد , بلکه باید احتمال خلاف و خطا در آن داد. حتی کلام معصوم -علیه السلام- هم هفتاد محمل دارد که بدون فحص ( بررسی ) از معارض ( مخالف ) و صوارف آن , نمی شود به آن بدواً ( ابتداءً ) اعتماد , و به ظاهر آن عمل نمود.

بنابراین, اولین تنبیه برای کسی که می خواهد چیزی بفهمد آن است که هر کلامی دید یا شنید, از هر بزرگی که بود, باید باید احتمال بدهد که کلام او خطا باشد. صرف این که صاحب این کلام و گوینده ی سخن بزرگ بزرگوار است نباید و نمی شود به آن اعتماد کرد. با اعتماد به غیر , کار را مگذرانید زیرا آنان که معصوم نیستند.

آقایی می گفت: به آخوند خراسانی -رحمة الله- خیلی اعتماد داشتم ولی دیدم در بعضی از جاها چنگالم به او می خورد-کنایه از این که می توانم به بعضی از نظریه های او اشکال وارد کنم- اکنون اگر بگوید ماست سفید است, خوب نگاه چشمم را باز می کنم که ببینم آیا مقداری زرد است یا نه؟

ولایت فقیه و مرجع اعلم

شهید آیه الله دستغیب :
هرکس بگوید من امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف " را قبول دارم 
ولی ولایت فقیه را قبول ندارم ،
دروغ می گوید .
بدانید امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف " را هم قبول ندارد .
اگر امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف " هم بیاید او را هم اطاعت نخواهد کرد.

آهای کسی که دعای عهد می خونی , تویی که به آقا امام زمان دل بستی , تویی که دنبال رضایت آقا هستی, بشنو :قبل از این که بتونی یار امام زمان بشی باید پیرو و یار و یاور رهبرمون باشی !

و در مورد مرجعیت: بنا بر نظر حضرت امام راحل(قدّس‏ سرّه) مرجع تقلید باید علاوه بر علم به احکام عبادات و معاملات، نسبت به همه امور سیاسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى و رهبرى، عالم و آگاه باشد.

بر اساس این نظر خودتون قضاوت کنید دیگه کی اعلمه !!

حضرت علی(ع) رو می شناسی؟

مطالب زیر برگفته از حدیث معروف "معرفت امیر مومنان به نورانیت" هست :

ابوذر و سلمان گفتند: ای امیرمومنان به نزد شما آمدیم تا در مورد معرفتتان به نورانیت سوال کنیم.
حضرت فرمودند: به جانم سوگند که آن معرفت بر هر مرد و زن مومن واجب است. 
ای اباذر بدان که من بنده خدای عز و وجل و خلیفه او بر بندگانش می باشم. ما را به مثابه خدایان قرار ندهید و دیگر هر چه می خواهید در فضیلت ما بگویید به کنه و حقیقت و منتهای آنچه در ما وجود دارد نمی رسید. و خدای عز وجل به ما بزرگتر و عظیم تر از آنچه که خود وصف می نماید و آنچه من توصیف می کنم و یا به دل هر یک از شما خطور می کند عطا نموده است.
سلمان گفت: عرض کردم ای برادر رسول خدا و هر کس نماز را به پاداشت ولایت شما را به پا داشته است؟ فرمود: به "صبر و نماز یاری و مدد بجویید و هر آینه آن را جز بر خاشعان بزرگ و سنگین است(سوره بقره 45). "صبر" رسول خدا و" نماز" بر پا داشتن ولایت من است.و خدای تعالی در جای دیگری از کتاب عزیز خویش در مورد نبوت حضرت محمد(ص) و ولایت من می فرماید: "و چه چاههای آب که معطل ماند و چه قصر های عالی که بی صاحب گشت".(سوره حج آیه 45) پس مراد از قصر حضرت محمد است و مقصود از چاه آب معطل ولایت من است که آن را معطل گذاشتند و انکار نمودند. و هر کس که به ولایت من اقرار ننماید اقرار به نبوت حضرت محمد(ص) به او نفعی نمی رساند. 
من و حضرت محمد نور واحدی بودیم نشات یافته از نور خدای عز و جل پس خداوند تبارک و تعالی به آن نورفرمود که دو پاره شود. پس نیمی فرمود محمد باش و به نیمی فرمود علی باش پس از همین جاست که پیغمبر فرمود علی از من است و من از علی هستم و کسی جز علی از جانب من ماموریت انجام نمی دهد.
ای سلمان و ای جندب! من و رسول خدا نور واحد و یگانه ای بودیم رسول خدا مصطفی شد(بر گزیده شد) و من وصی مرتضی(مورد رضایت او) گشتم پس محمد گویا و من صامت و خاموش شدم. 
ای سلمان!محمد بیم دهنده و هشدار دهنده شد و من رهبر و هدایت کننده گشتم و این همان سخن خداوند عز و جل است که ای پیامبر هر آینه تو تنها بیم دهنده و هشدار دهنده ای و برای هر قومی رهبر و هدایت گری وجود دارد(سوره رعد 7) رسول خدا بیم دهنده و هشدار دهنده است و من رهبر و هدایت کننده ام.
ابوذر گفت:پس حضرتش -که سلام بر او باد- با یک دست خود بر دست دیگرش زد و فرمود:حضرت محمد(ص)صاحب جمع شد و من صاحب نشر شدم.حضرت محمد صاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ شدم که بدو می گویم این را بگیر و آن را واگذار. 
حضرت محمد صاحب "رجفه" شد و من صاحب "هده" شدم.منم صاحب لوح محفوظ و خداوند علم هر آنچه در آن است را به من الهام فرموده است. 
آری ای سلمان و ای جندب! 
حضرت محمد" یس والقران الحکیم"(یس 1و2) شد و حضرت محمد " ن والقلم"(قلم 1) شد و حضرت محمد "طه ما انزلنا علیک القران لتشقی" (طه او2)شد و حضرت محمد صاحب دلالتها و راهنمایها شد و من صاحب معجزات و نشانه ها شدم.

و حضرت محمد آخرین پیامبر شد و من آخرین وصی شدم. منم "صراط المستقیم "(حمد 6) منم نبا العظیم الذی هم فیه یختلفون"(نبا 2و3){خبر بزرگی که آنان(امت آخر زمان) در آن اختلاف می کنند} واحدی (از اهل اسلام) اختلاف نکرده مگر در ولایت من.

حضرت محمد(ص) صاحب دعوت شد و من صاحی شمشیر شدم. حضرت محمد(ص) پیامبر مرسل شد و من صاحب امر پیامبر شدم. خدای عز و جل می فرماید: خداوند روح را به امر خود بر هر یک از بندگان خویش که بخواهد می فرستد(سوره مومن 15) و آن همان روح الهی است که این روح را جز به فرشته مقرب یا پیامبر مرسل و یا وصی برگزیده نمی دهد و نمی فرستد. هر کس که خداوند این روح را به او داد هر آینه وی را از دیگر مردمان جدا و متمایز ساخته و قدرت را به وی واگذار نموده و چنین شخصی مردگان را زنده می کند و آنچه بودو می باشد را می داند و در یک چشم به هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق را می رود و انچه درونها و دلهاست را می داند و به آنچه در آسمانها و زمین است آگاه است. 
ای سلمان و ای جندب! 
و حضرت محمد "ذکر" شد که خداوند عز و جل می فرماید 
"و هر آینه خداوند ذکری رسولی به شما فرو فرستاد که آیات الهی را بر شما می خواند"(سوره طلاق 10 و11). هر آینه به من و علم منایا و بلایا و فصل الخطاب داده شده است و علم قرآن و آنچه تا روز قیامت خواهد شد به من سپرده شده است. 
حضرت محمد(ص) حجت خدا را اقامه نمود حجتی برای مردم و من حجت خدای عز و جل شدم. خداوند چیزی را برای من قرار داد که برای احدی از اولین و آخرین نه پیامبر مرسلی و نه فرشته مقربی قرار نداد. 
ای سلمان و ای جندب! من همان کسی هستم که نوح را به امر پروردگار در کشتی حمل کرد من همان کسی هستم که به امر پروردگار یونس را از شکم ماهی بیرون آورد من همان کسی هستم که به امر پروردگار موسی را از دریا عبور داد من همان کسی هستم که به اذن پروردگار ابراهیم را از آتش بیرون آورد من همان کسی هستم که به اذن پروردگار نهر ها را جاری ساخت.و چشمه ها را شکافت و درختها را کاشت. 
منم عذاب روز "ظله" منم آنکه از محل نزدیک ندا کرد که ثقلان(جن و انس) آنرا شنیدند و گروهی آن را فهمیدند. هر آینه من به هر گروهی از جباران و منافقان به زبان خودشان می شنوایانم. منم خضر دانای موسی و منم آموزگار سلیمان .پسر داوود منم ذوالقرنین ومنم قدرت خدای عز و جل. 
ای سلمان و این جندب! من محمدم و محمد من است من از محمدم و محمد از من است خدای تعالی می فرماید:"دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو برزخ و فاصله ای است و تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند"(الرحمن 19 تا 20) 
ای سلمان و ای جندب! عرض کردند : بلی ای امیر مومنان! فرمود: هر آینه مرده ما نمی میرد و غایت ما غیبت نمی نماید و هر آینه کشتگان ما هر گز کشته نمی شوند. 
ای سلمان و ای جندب! منم امیر و فرمانروای هر مرد و زن مومنی آنها در گذشته اند و انها که باقی مانده اند. من روح عظمت و بزرگی تایید گشته ام و جز این نیست بنده ای از بندگان خداوندم. برما نام خداوندی ننهید و هر چه در فضل ما بگویید که هر آینه شما هرگز به فضل ما و کنه و عمق آنچه خداوند برای ما قرار داده حتی یه یک دهم از ده یک فضل ما نخواهید رسید. زیرا ما آیات و دلائل الهی هستیم و حجتهای خداوند و خلفا و جانشینان او و امینها و امانتداران او و امامان او هستیم و وجه خدا و چشم خدا و زبان خداوندیم. خداوند به وسیله ما بندگانش را عذاب می کند و نیز به وسیله ما به آنان ثواب و پاداش می دهد و خداوند از بین خلق خود ما را پاک نمود. 
من به اذن پروردگارم زنده میکنم و می میرانم و از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان می اندوزید به اذن پروردگارم به شما خبر می دهم. و من به پنهانی های دلهایتان آگاهم و امامان و از فرزندان من نیز- که سلام بر ایشان باد- وقتی دوست داشته باشند و اراده کنند اینها را می دانند و انجام میدهند زیرا ما یکی هستیم. نخستین ما محمد آخرین ما محمد و میانه ما محمد است و همه ما محمدیم. پس بین ما جدایی قائل نشوید. هنگامی که ما چیزی را بخواهیم خدا آن را می خواهد و هنگامی که از چیزی کراهت داشته باشیم خداوند از آن کراهت دارد. 
ای سلمان و ای جندب! عرض کردند : بلی ای امیر مومنان که درود خداوند بر تو باد! حضرتش- که سلام بر او باد- فرمود: هر آینه پروردگار ما "الله"چیزی به ما عطا کرده است که برتر عظیمت و بالاتر از همه اینهاست. عرض کردیم : بلی امیر مومنان آن چیزی که خداوند به شما اعطا نموده و از همه اینها عظیم تر و بالاتر می باشد چیست؟ حضرت فرمود: 
پروردگار ما خدای عزو جل آگاهی به اسم اعظمی را به ما عطا فرموده است که اگر بخواهیم به وسیله آن آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ را می شکافیم و به وسیله آن به آسمان بالا می رویم و به زمین فرود می آییم به شرق و غرب می رویم و به وسیله آن به منتهای عرش صعود کرده به عرش در برابر خدای عز و جل مینشینیم و همه چیزها حتی آسمانهاو زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و دریاها و بهشت و دوزخ از ما اطاعت می کنند. همه اینها را خداوند به وسیله اسم اعظمی که به ما عطا نموده است به ما آموخته و ما را بدان مختص ساخته است با وجود همه اینها می خوریم و می آشامیم ودر بازارها راه می رویم.و ما این کارها را به امر پروردگارمان انجام می دهیم. ما بندگان صاحب کرامت خداوندیم"آنان که در سخن بر خداوند پیشی نمی گیرند و سبقت نمی جویند و هم آنان به فرمان او کار می کنند"(انبیا27) 
وای و همه وای بر کسی که فضل ما و ویژگی ما و آنچه الله پروردگار ما به ما عطا نموده است را انکار نماید. زیرا هر آینه هر کس چیزی از آنچه خداوند به ما عطا نموده است را انکار نماید همانا قدرت الهی و مشیت خداوندی را در مورد ما انکار نموده است.
 
از اینجا برداشتم ترجمه حدیث رو.

الان من و تو پیرو علی ایم؟!

جانم علی.

اگر همه اهل نجات باشیم؟

حدیث سوم چهل حدیث رو بخونین , امام ( رضوان الله علیه ) با بیانی استوار برای کوبیدن نفس , سوالی رو مطرح می کنن:

اگر نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) که صادق و مصدق است به شما خبر دهد که اگر در تمام عمر عبادت خدا کنید و اطاعت اوامر او نمائید و ترک شهوات و خواهش های نفس نمائید , یا در تمام عمر خلاف گفته ای عمل کنید و مطابق میل نفسانی و شهوات خود رفتار کنید در درجات آخرت شما فرقی نمی کند و در هر صورت شما اهل نجات هستید و بهشت خواهید رفت و از عذاب ایمن خواهید بود , نماز کنید یا زنا کنید تفاوتی ندارد ولی رضای حق تعالی فقط در این است که شما عبادت او کنید و ثنا و مدح او نمائید و ترک شهوات خود و امیال نفسانی کنید , در مقابل این هم اجری نمی دهند و ثوابی عطا نمی کنند , آیا شما از اهل معصیت می شدید یا از اهل عبادت ؟ آیا لذات خود را برای رضای خدا و خاطرخواهی او رها می کردید یا نه ؟ مواظبت به جمعه و مستحبات می نمودید یا منغمر در شهوات و ملازم لهو و لعب و تغنیات و غیر ذلک می گردیدید ؟

با یک نظر انصاف و بدون ظاهر سازی و ریاکاری جواب دهید.

بنده از خودم و کسانی که مثل خودم هستند خبر می دهم که اهل معصیت می شدیم و اطاعات را تارک و فاعل مشتهیات نفسانی می شدیم !

پس نتیجه حاصل شد همه کار های ما برای لذات نفسانی است و برای اداره کردن بطن و فرج است , ما شکم پرست و شهوت پرستیم : ترک لذت برای لذت بزرگتر می کنیم !!

ما کجا و اخلاص کجا؟ ما کجا و خداخواهی و عشق حق و تماشای جلال و جمال او کجا ؟

این فراز های دعای عرفه ی امام حسین علیه السلام رو ببینید:

آمده : کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک , هذا ذلی ظاهر بین یدیک.

آمده : بک استدل علیک !

آمده : الهی کیف اعزم و انت القاهر و کیف لا اعزم و انت الآمر.

آمده : ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شی حتی لا اجهلک فی شی.

آمده : انت الذی تعرفت الی فی کل شی فرایتک ظاهرا فی کل شی و انت الظاهر لکل شی.

آمده : و من کان حقائقه دعاوی , فکیف لا تکون دعاویه دعاوی.

آمده : الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار.

راستی این پست رو زدم که بهتون بگم این سوال امام رو جدی بگیرین!
یادم باشه یه پست با عنوان "لذت پرستی آفت توحید" بنویسم.

ائمه یه چیزه دیگه نبودن!

باید خیلی مواظب باشیم , این جور حرف ها ( مثلا عصمت ) باعث نشه به طور غیر مستقیم کسی فکر کنه که توانایی الگو برداری از ائمه ی معصوم ( سلام الله علیهم ) رو نمی تونه داشته باشه.

ما می تونیم پا جای پای ائمه بزاریم , دعوت کردن اون ها نشون دهنده ی این هست که ما قابلیت صعود رو داشتیم و گرنه که دعوتشون لغو بود.

نکته ی مهم این هست که ما در تمام مراتب وجود انسان هایی رو داریم که در ذیل وجود معصومین ( سلام الله علیهم ) می تونیم از اون ها بهره مند بشیم , اون ها تفسیر و تفصیل کلام ائمه رو به عهده دارن.

روایت : علما امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل!

به نص پیامبر(ص) عالمان دینی ما از حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) بالاتر اند!!

گاهی فکر می کنم امام زمان (عج) به چه حسابی بیایند؟ مگر ما حق این علماء را ادا کردیم که دنبال بقیه الله باشیم؟

تو هم مثل من به دروغ اللهم عجل لولیک الفرج می خوندی مگه نه؟